خبرگزاری کرمان امین
پایگاه خبری اجتماعی و فرهنگی

شب های کشدار موسیقی در بردسیر

هفته گذشته مراسمی از سوی کانون هنر دکتر ناظرزاده برگزار شد تحت عنوان «شب‌های موسیقی»، با این توضیح که بناست دستاوردهای شش ماهه فعالیت کانون هنر بردسیر در زمینه موسیقی به نمایش درآید. من که این توضیح اندکی کنجکاوم کرده بود همان شب آغازین به این مراسم رفتم؛ حالا می‌خواهم در این نوشته، گزارش‌گونه به رخدادهای آن شب بپردازم؛ امید که مفید واقع شود.

همان ابتدا، قیمت پایین بلیت بیش از پیش به کنجکاوی‌ام افزود. برای یک اجرای موسیقی ۲۰۰۰ تومان؟!

البته من با قیمت بالای بلیت مراسم فرهنگی در بردسیر موافق نیستم؛ چرا که معقتدم در این شهر هنوز به آن مرحله نرسیدیم که بتوانیم از فروش گیشه حتی هزینه‌های رخدادهای فرهنگی را جبران کنیم و به همین دلیل بهتر است با جذب اسپانسر و کم کردن قیمت بلیت، ضمن جبران هزینه‌ها مخاطبان بیشتری جذب کرد و بعد از آن با خوراندن خوراک‌های فرهنگی با کیفیت و حساب شده، همشهریان را قانع کنیم که هزینه فرهنگی – هنری برای آن‌ها و خانوده‌هایشان نه تنها مفید، بلکه لازم است؛ این مخاطب‌پروری کم‌کم می‌تواند آینده درخشانی را برای مراسم فرهنگی بردسیر رقم بزند. بگذریم.

شاید توجیه دست اندرکاران مراسم برای این قیمت پایین، نوع خاص اجراها باشد که توجیه قابل قبولی است؛ اما با این وجود به گمانم می‌شد ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان دیگر به قیمت بلیت‌ها افزود.

مراسم طبق معمول با تأخیری نیم ساعته شروع شد که البته مقصرش همه ما هستیم؛ از کادر اجرایی تا تماشاچی. هیچ وقت نمی‌خواهیم باور کنیم نیم ساعتی که در انتظار هدر می‌دهیم دقیقاً و دقیقاً همان چیزی است که اسمش را گذاشتیم «زندگی» و برای یک لحظه بیشتر شدنش هرکاری از دستمان بربیاید می‌کنیم.

فایده این نیم ساعت تأخیر برای من تماشای دقیق دکور «میثم فرخ» بود. دیگر کمتر جایی پیدا می‌شود که برای مراسم این چنینی زحمت دکور حجمی را به خودشان بدهند و ما باید قدردان میثم فرخ باشیم که این‌قدر خوب و حرفه‌ای برای رخدادهای فرهنگی شهر دکور حجمی اجرا می‌کند. ابتدای کار نواختن سرود ملی با فلوت به وسیله یک خردسال، عجیب سالن را گرفت! خیلی خوب و خلاقانه بود، می‌دانید چرا؟! چون از یک حرکت یکنواخت و اجباری یک اتفاق هنری ساخته شده بود. یعنی همان دو سه دقیقه‌ای که همیشه صرف شنیدن سرود ملی بصورت ضبط شده می‌شد، این بار صرف دیدن یک اجرای هنری آن هم از سوی یک شهروند خردسال شده بود و این یعنی خلاقیت؛ نکته‌ای که در ادامه مراسم تقریباً هیچگاه تکرار نشد.

بعد از آن تقریباً از ساعت ۸٫۴۵ تا ۱۰٫۱۵ یعنی یک‌ساعت و نیم نشستیم پای نواختن هنرجویانی که نهایتاً شش ماه از آغاز فعالیت‌شان می‌گذشت و این مسئله جای بحث دارد. این‌که به قول اهل فن، شخصی تنها پس از حداکثر شش‌ماه ورود به عرصه موسیقی پا روی استیج بگذارد، آن هم در مقابل عموم مردم که درک تخصصی‌ای از موسیقی ندارند و آمده‌اند برای لذت بردن، واقعاً کار خطرناکی است و هر لحظه ممکن است تبدیل بشود به یک بازی دو سر باخت. هم مخاطب عام را زده کند و هم هنرجو را چشم و دل سیر! اتفاقی که به نظر من و البته با کمال تأسف در شب اول رخ داد.

استیج می‌تواند برای یک هنرجوی موسیقی هدف تعریف شود، هدفی حداقل کوتاه مدت. می‌توان با همین هدف «روی استیج اجرا کردن» بسیار برای هنرجو انگیزه ایجاد کرد که بیشتر از حد معمول تلاش کند. نباید این قدر «اجرای عموم» دست یافتنی جلوه کند که این کار ظلم است به همه آن موزیسین‌هایی که سال‌ها خون دل خوردند و باز هم اجازه اجرا نداشتند. حتی می‌شد برای همین استیج هم شرایط بهتری تعریف کرد.

مثلاً لزومی نداشت همه هر شب اجرا کنند. بلکه بهتر بود رقابت ایجاد شود و بهترین‌ها به نوبت طی سه‌شب اجرا کنند که هم اجراها این‌قدر کشدار نشود. هم کیفیت بهتر شود و هم رقابت باعث پیشرفت بیشتر هنرجوها شود. و یا حداقل اگر این مسئله در نظر گرفته نمی‌شود (که نشد) اجرا را برای عموم تعریف نکنند، بلکه برای یک قشر خاص، همچون خانواده هنرجوها، یا اهالی موسیقی تعریف کنند تا مخاطب عام این‌قدر اذیت نشود که وسط اجرای یک هنرجوی خردسال با آن همه انرژی و امید، سوت و کف بزنند! با رعایت نشدن نکاتی این چنینی، طرحی که در کلیت خوب به نظر می‌آمد بد اجرا شد و امیدوارم حداقل تجربه‌اش برای گروه اجرایی کارآمد باشد.

نکته قابل ذکر دیگر بحث تنظیم صداست. کم‌کم متقاعد شده‌ام که آرزوی تنظیم خوب و البته به موقع صدا در بردسیر را به گور خواهم برد! آخر این چه وضعی است که برای یک اجرای ۱۰ دقیقه‌ای ۱۰ دقیقه وقت تماشاچی  برای تنظیم صدا تلف می‌شود؟! دیگر توقع چه واکنشی از آن تماشاچی می‌رود؟! تمرکز و لذت بردن؟! بعید می‌دانم شدنی باشد!! آیا در شأن هنرمندی مثل حسین اناری است که در این شرایط بنوازد؟! مدیرعامل محترم کانون توضیح داد که این مسئله بخاطر بی‌امکاناتی رخ می‌دهد. من نمی‌دانم شکایت این مسئله را کجا برم؟! آخر در مراسم دیگر که صدابردار و نورپرداز حرفه‌ای (!) از کرمان می‌آورند هم پیشرفتی محسوس نیست.

نمی‌دانم درست نشانه گرفته‌ام یا نه! اما از جناب آقای رضازاده به عنوان ریاست اداره ارشاد، یعنی اصلی‌ترین متولی هنر در شهرستان بردسیر، ضمن درک همه محدودیت‌های مالی‌شان می‌خواهم یکبار برای همیشه این موضوع را حل کنند. در کنار این مسئله توضیح واضحات و مطلب‌خوانی‌های بعضاً بی‌دلیل مجری هم مزید بر علت شده بود که مخاطب هر چه بیشتر از فضای موسیقی دور شود. البته من انتخاب آن مجری محترم را انتخاب بجایی می‌دانم و امیدوارم با تجربه‌های این چنینی ایشان بتوانند برای شهرستان و استان به یک مجری خوب و حرفه‌ای تبدیل شوند.

از قدیم گفته‌اند یک سوزن بخودت بزن و یک جوال‌دوز به همسایه. می‌خواهم گله آخرم را از خود ما تماشاچی‌ها بکنم. آخر خدا خیرتان بدهد! پیش خودتان چه فکری می‌کنید که در مراسمی با عنوان «شب‌های موسیقی» بچه ۴-۵ ساله‌تان را با خود می‌آورید. مگر نوشته‌‌اند «موسیقی کودک» یا «تئاتر کودک» یا «مهدکودک»؟!

با این کار به خودتان، به سایر تماشاچیان، به کادر اجرایی ظلم می‌کنید و زحمت بعضاً چندین ماهه آن‌ها را هدر می‌دهید. آخر خدا خیرتان بدهد! حالا اشتباه کرده‌اید و بچه را آورده‌اید، چرا رهایش کرده‌اید به حال خودش که در راهروهای سالن «بالا بلندی» بازی کند؟! مگر بچه را آورده‌اید پارک که اجازه می‌دهید هرکجا دلش خواست بدود و جولان دهد و روزگار همه را سیاه کند؟! آخر خدا خیرتان بدهد! حالا اشتباه کرده‌اید و بچه را آورده‌اید و گذاشتید که جولان بدهد، چرا کفش جغجغه‌ای پایش کرده‌اید؟! خدای من باورم نمی‌شد: بچه ۲-۳ ساله وسط کنسرت موسیقی با کفش جغجغه‌ای می‌رفت و می‌آمد، روی اعصاب حضار، می‌رفت و می‌آمد! خدا همه را به راه راست هدایت کند.

*این مقاله در سال ۱۳۹۵ در هفته نامه فراز کویر به چاپ رسیده است.