خبرگزاری کرمان امین
پایگاه خبری اجتماعی و فرهنگی

در سال آینده هر ماه یک پروژه افتتاح خواهیم کرد

 

نماینده مجلس در شبه مصاحبه‌ای با فراز کویر مطرح کرد:

در سال آینده هر ماه یک پروژه افتتاح خواهیم کرد

حمیدرضا احمدی – محسن قائمی

این مطلب قرار بود مصاحبه‌ای معمولی باشد با شهباز حسن‌پور نماینده مردم بردسیر و سیرجان در مجلس، اما به دلایلی که در متن بدان اشاره شده، متفاوت و احتمالاً خواندنی‌تر شد. از همین رو اسمش را گذاشتیم شبه مصاحبه!

سه‌شنبه ۲۷ بهمن ۹۴ است. دیروز با تلاش فراوان شماره ۳۵۶ فراز را به دست مردم رسانده‌ایم و امروز من و آقای سردبیر در حال برنامه‌ریزی برای شماره بعدی هستیم.  هوا بغض باران دارد و پیکر دو شهید مدافع حرم برای تشیع به بردسیر آمده. طبیعتاً همه هستند، از جمله نماینده مجلس. به سردبیر می‌گویم چه خوب می‌شود اگر برای شماره بعد با او مصاحبه‌ای داشته باشیم. خوش‌خوشانش می‌شود و می‌گوید باید ببینیم وقت آزاد دارد؟!

موضوع را با مهندس امانی رئیس دفترش در بردسیر درمیان می‌گذاریم می‌گوید: «تا شب برنامه‌اش بسیار فشرده است با این حال مطرح می‌کنم.» پس از دقایقی جواب مثبت می‌دهد؛ خود رئیس دفتر هم تعجب کرده که چطور؟! کی؟! ساعت حوالی ۱٫۳۰ ظهر است و ساعت ۲ برای جلسه‌ای باید  لاله‌زار باشد، روستای خرمنده. جلوی دفتر امام جمعه شهر منتظرش هستیم. بیرون می‌آید البته با گروهی از مردم که هرکسی گرهی دارد و امیدی به دستان او برای گشایش. همه را با دقت می‌شنود و راهکار پیشنهاد می‌کند.

به ما که می‌رسد سلام گرمی می‌کند و می‌گوید در ماشینش منتظرش باشیم. مصاحبه را باید در مسیر انجام دهیم. تعجب می‌کنیم. به قول سردبیر مصاحبه در ماشین نه تمرکز لازم را دارد و نه عکس‌خور! منتظریم که بیاید، که برویم، اما برخلاف انتظار سوار ماشین دیگری می‌شود، ماشینی که باز هم تعدادی از مردم و مسئولین را در خود جای داده ولابد بازهم قصه گره است و راهکار. به او مصاحبه را یادآوری می‌کنیم. می‌خندد و می‌گوید حواسم هست، میانه راه ماشین عوض می‌کنم!

در بهت سوار ماشینش می‌شویم و پس از طی مسافتی ماشینش را جابه‌جا می‌کند و به ما می‌پیوندد. خرسندیم که لابد حالا وقت مصاحبه ماست. اما تا می‌خواهیم شروع کنیم گوشی بازی‌اش شروع می‌شود. اشتباه نکنید! دائم درگیر گوشی خودش نیست. گوشی مرا و سردبیر را هم بکار گرفته! همان‌طور که با تلفن خودش حرف می‌زند به ما اشاره می‌کند که با فلانی یا فلان شماره تماس بگیریم. حتی راننده‌اش هم از این قاعده مستثنی نیست. گاه می‌شود همزمان با دو گوشی صحبت می‌کند و شخص دیگری پشت گوشی سومی منتظر صحبت با اوست. می‌گویم:

حاج آقا اینطور نمی‌شود، کارمان پیش نمی‌رود.

لبخند می‌زند می‌گوید: چرا می‌شود! اولین سوال را بپرس. خوشحالم که بالاخره مصاحبه شروع شده اما فقط شروع شد. در میان پاسخ هر سوالی حداقل سه چهار تماس تلفنی مصاحبه را تکه تکه می‌کند. در این میان همسرم تماس می‌گیرد، نگران شده که چرا یک مصاحبه این‌قدر طول کشیده. ماجرا را خلاصه به او می‌گویم و قول می‌دهم یک ساعت دیگر خانه باشم و او هم می‌گوید برای ناهار منتظرم می‌ماند. با این برنامه فشرده و این خیل رایزنی و پی‌گیری از سوی او، فهمیده‌ام سوال جزئی پرسیدن بی‌فایده است. با یک جمله کوتاه و صریح می‌پرسم:

اگر این دوره انتخاب شوید چه مسائلی را برای بردسیر اولویت قرار می‌دهید؟

می‌گوید اساسی‌ترین دغدغه‌هایم برای چند سال آینده بردسیر سه مسئله است: اشتغال، مسکن و استفاده از پتانسیل‌های گردشگری. بحث اشتغال را در دوره‌های قبل جدی‌تر دنبال کرده‌ام و این دوره ان‌شاءالله ثمره‌اش را بیش از قبل خواهیم دید. در سال آینده در بردسیر در هر ماه یک پروژه افتتاح خواهیم کرد.

اولین آن خط تولید شمش فولاد خواهد بود.  می‌خواهم از این‌جا یک نوید دیگر به مردم بردسیر بدهم، پروژه‌ای در دست بررسی داریم که طی آن اولین و بزرگ‌ترین کارخانه ذوب‌آهن شرق کشور در بردسیر راه‌اندازی خواهد شد. ان‌شاء‌الله در سال آینده کلنگ آن را زمین خواهیم زد.  برای این پروژه عظیم حداقل ۲۵۰۰ نیروی متخصص نیاز است، از همین رو از جوانان بردسیری می‌خواهم به فکر اخذ مدارک تحصیلی مورد نیاز واحدهای صنعتی باشند. در همه این کارخانه‌ها اولویت با جوانان متخصص بردسیر است. سعی کرده‌ایم مشکلات عدیده اخذ مدرک را از جلوی پایشان برداریم. در زمینه واحدهای صنعتی و بهبود وضعیت اشتغال، بنده مصرم مردم بردسیر هنوز حتی نیمی از منفعت عملکردهای خادمشان در مجلس و سایر مسئولین را نچشیده‌اند. ان‌شاءالله با افتتاح پروژه‌هایی که عرض شد این اتفاق رخ خواهد داد.

اگرچه بین همه این صحبت‌ها تماس‌های تلفنی مرا ویران کرده بود اما خوشحال بودم که به طور مبسوط یکی از دغدغه‌هایش را همراه با راهکارهایش ثبت کرده‌ام پیرامون بحث مسکن و گردشگری هم طرح‌هایی دارد که در حال بررسی و پی‌گیری است. ترجیح می‌دهد قول‌هایش را بگذارد برای وقتی که طرح‌ها عملیاتی‌تر شده‌اند اما با دلی مطمئن از این دو مسئله سخن می‌گوید.

تاکید می‌کند که وقتی این مسائل را به عنوان دغدغه آن هم در رسانه مطرح کرده در نوع خودش قول و قراری است که باید به سرانجام برسد. حالا به گردنه‌های زیبا و پر پیچ و خم جاده لاله‌زار رسیده‌ایم. برف زیبایی می‌بارد و خط تلفن‌ها آنتن نمی‌دهند. ذوق می‌کنم که برای مدتی از تلفن‌ها خلاص شده‌ام به شوخی می‌گویم: باید با مخابرات هماهنگ کنید که دکل بزند میان این کوه‌ها. جدی نگاهم می‌کند. گمان می‌کنم از شوخی‌ام دلخور شده، همان‌طور جدی می‌گوید حتماً باید همین‌طور بشود. تعارف که نداریم. حتما پی‌گیری می‌کنم. مبهوت می‌شوم اما تا آنتن‌ها نیامده‌اند باید سوال بپرسم:

مگر کار نماینده مجلس قانون‌گذاری نیست؟! شما چرا کارهای اجرایی را جزء عملکرد خود می‌دانید؟

می‌گوید: نه! کار نماینده مجلس فقط قانون‌گذاری نیست! بلکه نظارت بر اجرای قانون نیز هست، و این وظیفه دوم به اندازه اولی مهم است.  ببینید مثلاً اصل بیست و هشتم قانون اساسی می‌گوید هرکس حق دارد شغلی داشته باشد. خب اجرایی شدن این قانون منوط به ایجاد زیرساخت‌های لازم است من به عنوان نماینده مردم باید پی‌گیر و ناظر ایجاد این زیرساخت‌ها باشم.

طبیعتاً در حوزه انتخابی‌ام بیشتر می‌توانم این وظیفه‌ام را دنبال کنم. این‌گونه است که روند اجرایی شدن همین قانون در ادوار نمایندگان مختلف یک حوزه و یا میان حوزه‌های مختلفT متفاوت شده است، شما فکر می‌کنید تفاوت‌ نحوه و میزان اجرایی شدن آن از کجا آب می‌خورد؟! از همین وظیفه دوم نمایندگان مجلس. نماینده باید نسبت به اجرایی شدن قانون و احقاق حقوق شهروندی در حوزه  انتخابی‌اش حساس و پی‌گیر باشد. این که ما چیزی تصویب کنیم و بیخ گوش خودمان هم اجرایی نشود که دردی دوا نخواهد کرد. حالا با توجه به توضیحاتی که عرض کردم شما به من پاسخ بدهید: آیا به بهانه صرفاً قانون‌گذار بودن، انفعال یک نماینده پذیرفتنی است؟ هرگز! این صرفاً یک بهانه‌گیری برای عدم انجام وظایف است.

حالم جا می‌آید از جواب مبسوط و منطقی‌اش، از برف، از جاده زیبا و البته آنتن‌هایی که برای دقایقی رهایمان کرده‌اند. به لاله‌زار و روستای خرمنده می‌رسیم به محض پیاده شدن، پیرمردی به سمتش می‌آید، رویش را می‌بوسد و می‌گوید این برف از پا قدم شماست، لبخند می‌زند و جواب می‌دهد: نه حاج آقا، این برف از مبارکی حضور پیکرهای مطهر دو شهید مدافع حرم است. جلسه را در خرمنده برگزار می‌کند و سوار ماشین‌ها می‌شویم. در برگشت مجال صحبت نمی‌شود، چرا که علاوه بر تلفن‌ها جابه‌جایی ماشین‌ها هم زیاد شده. هر چند کیلومتر توقفی انجام می‌شود ماشینش را جابه‌جا می‌کند و به ویژه ماشین‌های مردم بومی منطقه میزبان او هستند دردها را می‌شنود، راهکارها را ارائه می‌دهد و چند کیلومتر بعد تکرار جابه‌جایی. تا برسیم به بردسیر ۷-۸ روستای دیگر توقف می‌کنیم و با مردم دیدار می‌کند و ماجرای گره و راهکار تکرار می‌شود.

در یکی از دیدارها چشمش به من می‌افتد می‌گوید سوال دیگری نداری؟ می‌گویم:

آخرین جمله مصاحبه را چه بنویسم؟

می‌گوید: بنویس تنها راه نجات اقتصاد این مملکت اقتصاد مقاومتی است، اقتصادی برپایه تولید و تولیدی بر محوریت صادرات. ساعت حدود ۶ بعد از ظهر است و ما نزدیک شهر بردسیریم همسرم تماس می‌گیرد، طلبکارانه می‌گوید یک ساعت تمام نشده؟! من هنوز ناهار نخورده‌ام. عذر می‌خواهم و برایش توضیح می‌دهم و با خود فکر می‌کنم: خانواده او با این بساط چگونه کنار آمده‌اند؟!