خبرگزاری کرمان امین
پایگاه خبری اجتماعی و فرهنگی

اُسامه بن‌لادن در بردسیر

عجیب اما متأسفانه واقعی

کرمان امین-محسن قائمی؛ مدتی پیش برای دیدار یکی از اقوام دورمان به روستایی در حاشیه شهر رفته بودیم. سخن از هر دری پیش آمد تا اینکه شنیدم دوستِ مُسنِ ما به همسرش گفت: «ببین اگه ای بچه گوسفندارو اُورده برو تو راش»

و زن از پنجره خانه نگاه کرد و گفت: «نه هنو خبری نی»

مدتی گذشت صدای زنگوله و سروصدای گوسفندان آمد؛ زن بلند شد و رفت. من، با توجه به اینکه می‌دانستم همه بچه‌های این خانواده سرِ خانه و زندگی خود هستند از مرد پرسیدم: «گوسفندارو کی برده صحرا؟»

مرد پاسخ داد: «اُسامه بن‌لادن!» و توضیح داد که چندی پیش با واسطه از یک دوستِ زابلی خواسته کارگری برایش بیاورد که کمک‌حالش باشد و او پسرعمویش را از زابل آورده.

شوخی شهرستانی یا حقیقت؟!

پرسیدم: «گفتی اسمش چیست؟»

-اسامه بن‌لادن

شوخی بی‌مزه‌ای بود اما برای خالی نبودن عریضه لبخندی زدم. اندکی با هم درباره کارگر زابلی صحبت کردیم و او توضیح داد که یکی هفته‌ای است آمده و زبان ما را درست نمی‌فهمد و شاید ردش کنم برود. شب‌ها همین‌جا کنار خودمان می‌خوابد و بدنش به نیشِ کَک حساس است و از وقتی آمده فقط در حال خاراندن بدنش است و…

کارگر که کارش تمام شده بود وارد شد؛ یک بچه نُه-ده ساله بود. با لباسی بلوچیِ قهوه‌ای رنگ و در حال خاراندن دست و پایش. آمد، سلام کرد و دست داد و نشست. از او احوالپرسی کردم و گفتم: «اسمت چیست؟»

-اًسامه بن لادن

– نه جدی اسمت چیه؟!

-اَسامه بن‌لادن

خندیدم. همسرم کنارم نشسته بود و اشاره کرد که نخندم؛ انگار پسربچه از خنده‌هایم ناراحت شده. به چشم‌هایش خیره شدم، هیچ ردی از شوخی در نگاهش نبود. حقیقتش را بخواهید انگار با مقوله‌ای به اسم شوخی آشنا نبود. گفتم: «الان تو شناسنامه اسمت اَسامه است»

-اُسامه بن‌لادن

-خیلی خب؛ تو شناسنامه اسمت اُسامه بن‌لادنه؟

– شناسنامه ندارم.

-کی اسمتو گذاشته اُسامه بن‌لادن؟!

-پدرم

-چندتا خواهر و برادرین؟

-هشت تا برادر دارم و شش تا خواهر

-مدرسه رفتی؟

-نه!

باور نمی‌کنید؟!

باور نمی‌کنید؟! من هم باور نمی‌کردم! پدری در سرزمین ایران اسم پسرش را گذاشته «اُسامه بن‌لادن» و نه حتی «اُسامه» خالی!! طُرفه آن‌که «اُسامه بن لادن» تروریستی است که تروریست بودنش هم مورد تأیید آمریکا است و هم ایران!

گفت‌و‌گوهای دیگری هم بین ما رد وبدل شد که نه من فهمیدم او چه می‌گوید و احتمالاً نه او فهمید من چه می‌گویم.

نمی‌دانم دوستِ ما اُسامه بن‌لادن کوچک را رد کرده یا هنوز پیش خودش نگهش داشته. نمی‌دانم پدرِ این بچه تحت تأثیر کدام مبلغ داعشی یا وهابی اسم کودکش را «اُسامه بن‌لادن» گذاشته و نمی‌دانم اسم آن هشت‌ برادر دیگرش چیست و سن‌شان چقدر است و الان در حال چه کاری هستند، راستش را بخواهید فکر کردن به این قضایا مرا می‌ترساند و بهتر است فکر نکنیم!

قصه تلخ

اما واقعیت تلخ قصه این است که اگر همین‌طور به ندانم‌کاری ادامه دهیم و به مناطق محروم و مرزی‌مان نرسیم، هر کدام از این خانواده‌ها ممکن است بر اثر تبلیغات دشمن، چندین اسامه بن‌لادن تحویلمان بدهند. باور کنید برای مسئله‌ای به این مهمی نمی‌شود هشتگ زد و کمک مردمی جمع کرد. باید فکر اساسی و حکومتی بشود. حتی اگر دلمان برای اسامه بن‌لادن کوچک بسوزد و مثلاً در بردسیر به او سر وسامانی بدهیم هم به نسبت وسعت فاجعه، کار خاصی نکردیم.

مثل این بچه معصوم ایرانی در سیستان و بلوچستان فراوان‌اند و تأکید می‌کنم، باید با یک نگاه فرا قومی، فکر اساسی به حال اقتصاد و فرهنگ آن مناطق کرد. برای این مردم محروم زمینه اشتغال ایجاد کنیم، خدمات آموزشی و بهداشتی را ارتقا بدهیم و این تهدید را تبدیل به فرصت کنیم. یادمان باشد آن‌ها همان‌طور که می‌توانند در آینده عبدالمالک ریگی و اسامه بن‌لادن باشند، می‌توانند آینده‌ساز و کمک‌حال نیز باشند. انتخاب با ماست!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.