تغییر نام یک خیابان در کرمان و جسارتِ ما بیقدرتان
کرمان امین-محسن قائمی؛ در هفته اخیر در خبرگزاریهای استان خبری مخابره شد مبنی بر اینکه کمیسیون فرهنگی شورای شهر کرمان تصویب کرده است که نام خیابان «میرزاآقاخان» به «میرزاکوچکخان جنگلی» تغییر پیدا کند. درباره مصوبه شورای کرمان، اینجا میتوانید اطلاعات بیشتری کسب کنید. در این نوشتار راجع به این مسئله نکاتی عرض خواهد شد.
اینکه کمیسیون فرهنگی شورای شهر کرمان نام خیابان میرزاآقاخان را به میرزاکوچکخان جنگلی تغییر داده است، به خاطر قدرت بالای آنهاست؛ آنها با این توضیح کلی که «درخواست محلهای از شهردار محلههای منطقۀ میرزاآقاخان آمد که این نام، مناسب نیست و نیاز است تغییر پیدا کند» دلشان خواسته این کار را انجام دهند. توضیح و دلیل از این کاملتر میخواهید؟ «مناسب نیست» دیگر!
من نمیخواهم یک مقاله علمی تاریخی بنویسم چراکه در این حوزه تخصصی ندارم. تنها پیشنهادی برای شورای محترم شهر کرمان دارم و آن این است که حالا که از میرزاآقاخان خوشتان نمیآید حداقل اسم یک کرمانی دیگر روی آن میگذاشتید؛ میخواهم جسارت کنم و اسمِ یک شخص کرمانیِ مهم پیشنهاد کنم، اما قبل از آوردن اسم شخص مورد نظر، ابتدا گوشهای از خدمات او را تیتروار عرض میکنم؛ باشد که آن شورای قدرتمندِ عالیجاهِ قدَرقدرتِ یگانه، جسارت مرا به دیده اغماض بنگرند:
او کسی است که برای نخستینبار ایرانیان را متوجه تبعات زیانبار قرارداد رژی کرد. [دادن انحصار توتون و تنباکو به یک انگلیسی] او در روزنامهای با تالبوتِ انگلیسی مصاحبه کرد و آن روزنامه در تیراژ بالا در ایران منتشر شد و ایرانیان فهمیدند که ناصرالدین شاه و انگلیسیها قرار است چه کلاه گشادی سرشان بگذارند. اگر درایت او نبود، هیچوقت آن قیام مردمی عظیم علیه استبداد ناصرالدین شاهی شکل نمیگرفت.۱
این کرمانی از اولین کسانی است که جهت نجات ادبیات فارسی از آشِ شورِ طامات صوفیانه و مدح چاپلوسانه شاهان و آه و نالههای مازوخیستیِ عاشقانه تلاش کرد. دعوت او به خردگرایی در ادبیات باعث شد که ادبیات دوره مشروطه، نه تنها تابعی از حوادث اجتماعی نباشد، بلکه خود برای نخستینبار، در نقش راهبرِ مردم و اجتماع، ظهور پیدا کند.۲
همشهری مظلوم ما، تاریخنویسی ایران را از انحصار دربار و شاهان بیرون کشید و با زدودن خداانگاریِ شاهان در تاریخ، این علم را در مسیر درست حقیقتگویی انداخت.۳
راجع به او و اقداماتش نوشتهاند هرگاه اسمش را جلوی ناصرالدینشاه میآوردند، شاه از شدت خشم دندان به دندان میسایید.۴
این جوانی که قبل از چهل سالگی کشته شد، با همکاری سیدجمالالدین اسدآبادی و یارانی دیگر، انجمنی را تحت عنوان «انجمن اتحاد اسلام» راه انداختند؛ هدف آنها متحد کردن جهان اسلام، به ویژه ایران و عثمانی، در جهت کنار گذاشتن منازعات مذهبی و قدم گذاشتن در راه پیشرفت همهجانبه بود. آنها میخواستند جهان اسلام در مقابل پیشرفتهای اروپا، از این بیشتر عقب نماند و با کنار گذاشتن اختلافات، به فکر مقتدر شدن باشد.۵
او کسی است که باستانی پاریزی -که لابد مورد قبول کمیسیون فرهنگی شوراست- درباره او گفته است: «اولین سنگِ بنای مشروطیت، با پوست کندن آقاخان بردسیری و شیخ احمد روحی کرمانی در باغ شاه تبریز و پر کردن پوست سر [آنها] از کاه و به تهران فرستادن آن شروع شد»۶
بله! اعضای محترم کمیسیون فرهنگی شورای کرمان، آن چه عرض شد خدمات میرزاآقاخان کرمانی و یا دقیقتر بردسیری است. حالا شما قدرت دارید و لابد با اسمش یا قیافهاش حال نکردید و میخواهید عوض کنید، عوض کنید! این هم روی مابقی. در این نوشته خواستم بدون این که پیش فرض داشته باشید، بخشی از خدمات کسی را که قصد حذف نامش کردید، بدانید.
لابد توجیه آن شورای جلالتمآب برای «مناسب نیست»، بابی بودن میرزاآقاخان است؛ میرزاآقاخان با اندیشه بابیگری کشته نشد. او اشتباه کرد، دو سال به این فرقه ضاله پیوست و بعد از دو سال متوجه اشتباهش شد و برگشت. اگر چنین نبود، در یکی از آخرین نوشتههایش آن همه ناسزا نثار بابیه نمیکرد و در واپسین لحظات زندگیشان، از اتاقی که در آن محبوس بودند، دائماً صدای قرآنخواندن به گوش نمیرسید.۷
بله! اشتباه کرد؛ اما مگر انسان بدون اشتباه هم پیدا میشود؟ گمان میکنید همین میرزاکوچکخان که میخواهید جایگزین کنید، اشتباه نداشته است؟ اصلاً غیر از آن چهارده معصوم، انسان بدون اشتباه مگر داریم؟ البته به ساحت آن کمیسیون محترم جسارت نشود؛ بدیهی است که اعضای محترم شورا هرگز اشتباه نمیکنند؛ اشتباه مخصوص ما دعاگویانِ بیقدرت است.
فهرست منابع:
- ر. ک: کربلایی، حسن (۱۳۶۱). قرارداد رژی. تهران، مبارزان. صص ۱۰ تا ۱۵ و ۲۳ تا ۲۹
- از مقدمه سالارنامه؛ به نقل از:
کرمانی، ناظمالاسلام (۱۳۵۷). تاریخ بیداری ایرانیان. تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، جلد اول، ص ۲۲۱
- ر. ک: آدمیت، فریدون (۱۳۵۷). اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی. تهران، امیرکبیر: صص ۱۴۹ تا ۲۱۳
- ر. ک: دولت آبادی، یحیی (۱۳۶۲). حیات یحیی. تهران، انتشارات عطار، جلد یک ص ۱۲۵
- ر.ک: آدمیت، فریدون (۱۳۵۷). اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی. تهران، امیرکبیر: صص ۳۷ تا ۴۳
- ر. ک: باستانی پاریزی، محمد ابراهیم (۱۳۸۵). در حواشیِ: احمدعلی خان وزیری، تاریخ کرمان، تهران، انتشارات علمی، چاپ پنجم، ص ۷۴
- ر. ک: آدمیت، فریدون (۱۳۵۷). اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی. تهران، امیرکبیر: ص ۴۷
احسنت.قدری دلمون آروم گرفت با این نوشته زیبا.
البته این موضوع دو وجه دارد یک وجه” بی قدرتان “و وجه دیگر “بی غیرتان”
« سنگ بدگوهر اگر کاسه ی زرین بشکست،
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود….»