غلتان میان استعاره و فریاد

نگاهی اجمالی به تئاتر فیزیکال «چه کسی مسیح را کشت»

کرمان امین – محسن قائمی؛ ۲۷ خرداد ماه به اتفاق چندی از همراهان علاقه‌مند به تئاتر، مسافت شصت کیلومتری بردسیر به کرمان را طی کردیم تا به تماشای نمایش «چه کسی مسیح را کشت؟» اثر «پوریا قلی‌پور» بنشینیم.

آن‌چه در ادامه می‌آید، نظرات من به عنوان یک مخاطب است و بدیهی است که ممکن است مورد پسند و تأیید گروه اجرایی باشد یا نباشد.

  1. این چندمین کاری است که از قلی‌پور دیده‌ام؛ آن‌چه که به ضرس قاطع می‌توان گفت آن است که او به تصمیم خود مبنی بر انتخاب یک سبک با مؤلفه‌های شخصی، پایبند است. این لزوماً بدین معنا نیست که خود او مبدع همه مؤلفه‌های سبکش است؛ اما مجموعه آن‌چه که برهم افزوده، امضای خودش را دارد و این قابل تقدیر است و قابل نقد نیست. اساساً صحبت راجع به خوب یا بد بودن سبک، نقد را به یک نظرِ سلیقه‌ای تنزل می‌دهد. قلی‌پور سبک خودش را دارد و اگر کسی این سبک را نمی‌پسندد، خُب به سالن نرود.
  2. صحبت در این است که آیا پوریا از پسِ سبک خودش بر آمده؟ یعنی توانسته کاری کند که علاقه‌مندان به چنین نمایش‌هایی راضی از سالن بیرون بیایند؟ جواب از نظر من مثبت است. در یک نگاه کلی، قلی‌پور در غالب کارهایش از پس سبکش برآمده؛ البته در «چه کسی….» کمی هم عدول از سبک دیده می‌شود و اتفاقاً یکی از بزنگاه‌هایی که کار از خود ضعف نشان داد همان مواقع عدول از سبک است. در هر سه حوزه کارگردانی، نویسندگی و بازیگری، وقتی کار از حالت استعاره‌ای بیرون می‌آید و مخاطب شاهد بازی‌ها و گفتگوهای معمولی است، نمایش اُفت می‌کند. به گونه‌ای که می‌توانم بگویم قلی‌پور طراح خوبی است اما به نظر کارگردان خوبی برای یک درام کلاسیک نیست. از آن مهم‌تر بازیگردان اصلاً خوبی نیست. در زمان ارتباطات دیالوگی، بازی‌ها در بهترین حالت معمولی است و به هیچ وجه چیز شگفت‌آوری در آن‌ها وجود ندارد. به گمان من، بازی‌های رها شده میان تیپ و شخصیت، و انتخاب‌های دَمِ دستی و کلیشه‌ای برای ساخت تیپیکال افراد، سطح کار را در این گونه موارد پایین آورده بود. البته کلیت آن‌که قلی‌پور برای ارتباط با مخاطب در سبک خود آزمون و خطا می‌کند، قابل تقدیر است.
  3. قلی‌پور طراح خوبی است، اما بازیگرانش، به بیان بهتر: اجراگرانش، اجرای خوبی از فرم‌ها نداشتند. متأسفانه عدم تمرین کافی در اجرایی که من دیدم مشهود بود. البته من سومین شبِ اجرا به سالن رفتم و ممکن است این فکر به ذهن خطور کند که در اجراهای اول ناهماهنگی‌ها طبیعی است؛ اما به نظر من این مصداق کامل عذر بدتر از گناه است. این چه عادت بدی است که برخی از ما تئاتری‌ها پیدا کردیم و گمان می‌کنیم شب‌های اول اجرا، ادامه فرآیند تمرین‌مان است؟ مخاطبی که به هر دلیلی خواسته اجرا را در شب‌های اول ببیند چه گناهی کرده؟ حقیقت آن است که برخی اجراگران تمرکز و تمرین کافی نداشتند و عدم هماهنگی در این نوع نمایش، خیلی خود را نشان می‌دهد، در حوالی جایی که من نشسته بودم، یکی از تماشاگران آهسته به آن دیگری گفت: چه شلنگ تخته‌ای می‌اندازند! و من فکر می‌کنم در توصیف اجرای برخی از اجراگران اصطلاح درستی به کار برد. البته انصافاً برخی دیگر مستثنی بودند و حرکاتی چشم‌نواز و هماهنگ داشتند.
  4. «چه کسی مسیح را کشت» در بسیاری از بزنگاه‌هایش رو بازی می‌کرد، من حس می‌کنم این ناشی از تصمیم قلی‌پور و تیمش بوده است؛ یعنی تعمداً خواسته‌اند برخی جاها فریاد بزنند و رک باشند. اشکالی هم نداشت و ندارد؛ البته هنوز ردِ پاهای طراحی‌های استعاره‌ایِ پوریا در وجوه مختلف نمایش دیده می‌شد و در واقع نمایش مابین استعاره و فریاد غلتان بود و این از نکاتی بود که مخاطب را جذب می‌کرد، مِن باب مثال باید بگویم گویی ما مخاطبان در نمایشگاهی از نقاشی‌های گوناگون بودیم که برخی در کنارشان تفسیرهایی نوشته شده بود و برخی بدون شرح بودند. مواجهه با هرکدام از این‌ها لذت خاص خودش را داشت.
  5. به تیم اجرایی و شخص پوریا قلی‌پور تبریک و خسته نباشید می‌گویم؛ روی هم رفته، «چه کسی مسیح را کشت» برای پوریا قدمی رو به جلو محسوب می‌شود؛ البته و صد البته نه یک خیز بلند!
تئاترنقد
Comments (0)
Add Comment